نزاع خطیبان، نقش پامنبریها و وظایف ما
ا. م. شیری ا. م. شیری

«وقتی که آب به خرخره میمون برسد، برای نجات از خفگی، بچه اش را زیر پا می گذارد».

(مضمون یک ضرب المثل ترکی)

در نماز جمعه روز ٢٩ خرداد به امامت ولی مطلقه فقیه، آقایان احمدی نژاد، محسن رضائی، سران نظامی، پاسداران، بسیج و لباس شخصی ها، در پای منبر آقای سید علی خامنه ای تجمع کردند. در مراسم نماز جمعه روز ٢٦ تیر ماه، به امامت آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی، آقایان میر حسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی و دیگر همفکرانشان، در پای منبر وی نشستند.

برگزاری این دو نماز جمعه به امامت دو تن از شریرترین یاران «امام راحل» نشان داد که، دعوای اصلی میان دو پیر تشنه قدرت، دو دیدگاه نئولیبرالی و نئومحافظه کاری وابسته به سرمایه داری جهانی در مجموعه حاکمیت جمهوری است و پامنبریهای مورد تأئید شورای نگهبان قانون اساسی رژیم، فقط دست ابزار آنانند برای رسیدن به منزل مقصود.

هم سخنان تهدید آمیز آقای خامنه ای و تأئید بدون چون و چرای نتیجه انتخابات و هم گفتارهای آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه که هیچ اشاره ای به تقلب انتخاباتی، ابطال نتیجه انتخابات وعدم مشروعیت دولت دهم نکرده، بازسازی اعتماد مردم به نظام را خواستار شد، اعتراف آشکار سران نظام به بحران عمیق سیاسی و عدم مشروعیت رژیم است. این همان نکته کلیدی است که رفسجانی به صراحت بیان داشت ولی، خامنه ای از اذعان به آن طفره رفت. هر دو امام جماعت تهران، با بزرگزاری این دو نماز جمعه، عزم خود را برای مقابله با بحران مشروعیت رژیم اعلام داشتند. منتها، هر یک به شیوه خاص خود. اولی، با تکیه به شمشیر، به نیروی سرکوب- سپاه پاسداران، بسیج، لباس شخصی ها و مصادره مبارزه ضد امپریالیستی مردم و دومی؛ به پشتوانه حمایتهای امپریالیسم، نئولیبرالیسم شکست خورده داخلی و جهانی و در ورای چهره های امتحان پس داده و غایب از انظار عموم، در صدد احیاء اعتبار از دست رفته نظام در میان اکثریت مردم ایران برآمدند. سرکوب خشن مردم معترض به نتایج انتخابات و حوادث خونین روزهای بعد از ٢٢ خرداد ثابت کرد که سران رژیم برای نجات خود و نظام حاکم، همچنانکه هاشمی رفسنجانی نشان داد، مثل همیشه حاضرند مردم زحمتکش و ستمدیده ایران و حتی پامنبریهای را زیر پا گذارند. در این باره  و در باره مواضع ناسنجیده و نا معقول سران رژیم، در نوشتارهای متعددی، از جمله، در مقاله هائی به همین قلم، تحت عناوین «ایران در خطر است!» و «مرزها مخدوش گردید، فرصتی بر باد رفت!»، به حد نسبتا کافی، گفته شده است.

در اینجا، آنچه که مهم است، این است که، بحران رژیم و بی اعتباری آن در نظر مردم کشور، شرایط و زمینه بس مساعدی را برای گذر از نظام فراهم آورده است. درشرایط بحرانی کنونی، نه رژیم توان اداره کشور را خواهد داشت و نه مردم توان ادامه حیات تحت حاکمیت سرنیزه را دارند و این، یعنی شکل گیری شرایط انقلابی. انقلابی که مشعل فروزان آن راه آینده مردم و میهنمان را روشنی خواهد بخشید و در همه حال، ماهیتا غیر از آن جنبشی خواهد بود که بعد انتخابات اوج گرفت.  تنها آنچه که تاکنون، باعث راحتی خیال سران رژیم و عقب نشینی جنبش عظیم مردمی پس از برگزاری انتخابات گردید، مخدوش شدن مرزها، نا سلامتی مبارزه و از همه مهتر، تفرقه گسترده در جبهه نیروهای میهن پرست انقلابی و فقدان رهبری مترقی است که، «خانه از پای بست ویران خواجه» بر سر پا ایستاده است. بنابر این، امروز، اتحاد همه نیروهای چپ، دموکرات و ملی بر سر حداقل ها، بر سر نیازها و مطالبات عاجل توده ها، تأخیر ناپذیرترین مسئله روز است، که بدون درک این ضرورت و تلاش برای دستیابی به آن، همچنانکه در سی سال گذشته شاهد بودیم، رژیم اسلامی حاکم در بحرانی ترین شرایط هم قادر به ادامه حیات و حفظ قدرت سیاسی خود خواهد بود.

وقتی که متولیان رژیم و پامنبریهای آنان در هراس از اوج گیری هر چه بیشتر جنبش اعتراضی مردم، دعوا بر سر نتایج انتخابات را، دعوای خانوادگی خواندند، در واقع، آب پاکی به دست همه آنانی ریختند که پیش از انتخابات مردم را به شرکت در انتخابات مدیریت شده و رأی دادن به کاندیدهای مورد تأئید رژیم فراخواندند و پس از آن، به سینه زدن در زیر علم جناحهای رژیم بحران زده دعوت کردند. هنوز که مدت زمان زیادی از حوادث بعد از ٢٢ خرداد نگذشته است، عدم صحت تحلیل آنها، به سبب آنکه بر پایه اصول و مناسبات طبقاتی مبتنی نبود، هر روز بیش از روز پیش عیان می شود. جنبش اعتراضی گسترده و عقب نشینی تاکتیکی آن ثابت کرد که مردم ایران بسیار آگاه تر از برخی مدعیان پیشاهنگی هستند و مجبور نبودند و نمی خواستند از میان بد و بدتر، «بد» را انتخاب کنند. مردم ایران، کل نظام را زیر سؤال برده و بر آن اعتباری قائل نیستند که بحران مشروعیت رژیم نیز درست از همین نقطه آغاز می شود.

نیروهای مترقی، بویژه چپها، موظف نیستند به بهانه مبارزه با صدام دیکتاتور، با نیروهای نظامی اشغالگر امپریالیسم دست بدست هم دهند. یک نیروی میهن پرست حق ندارد برای مقابله با حاکمیت عمر البشیر، با نیروهای تحت رهبری غرب در دارفور که به هوای سلطه بر منابع غنی نفت و گاز منطقه سر به شورش برداشته اند، همدست شود. چنین حرکتی را تحت هر دلیل و بهانه ای که صورت بگیرد، چیزی جز خیانت به میهن و مردم خویش نمی توان نامید. این وظیفه وجدانی و انسانی و سیاسی یک نیروی مترقی و میهن پرست نیست که در مبارزه با رژیم مستبد اسلامی ایران، دست اتحاد بسوی بزرگترین قاتلان بشریت، بسوی عاملان فجیع ترین جنایتهای تاریخ بشری، بسوی تاراجگران بین المللی و به سوی دولتهائی که آشتی ناپذیرترین دشمنان مردم و تمامیت کشور ایران هستند، دراز کنند. چنین همکاری را نمی توان با هیچ منطق سیاسی و دلیل عقلانی توجیه کرد و توضیح داد.

یکی دیگر از بزرگترین ضعفهای نیروهای انقلابی در جنبش اخیر، حضور نا مشخص و بی هویت آن در صحنه و بفراموشی سپردن اقدامات و تحریکات ماهیتا ضد ایرانی امپریالیسم بود. هر نیروی مترقی صرفنظر از درستی و یا نادرستی تحلیل هایش، حتی اگر قرار باشد در مقاطعی مشخص، از یکی از جناحهای رژیم حاکم حمایت نماید و مردم را به دنباله روی از یکی از کاندیداهای رژیم فرابخواند، می بایستی با مواضع روشن، با حدود و شروط مشخص به این کار اقدام کند. یک نیروی مترقی، حداقل چپها، حق ندارند بدون تعیین حدود و ثغور و با پشتیبانی نامحدود، توان خود را در جهت بسیج نیروی عظیم توده ها در پشت احزاب و یا رهبران بورژوازی صرف کنند که این امر، علاوه بر ایجاد توهم نسبت به ماهیت بورژوائی آنها، نفوذ و اعتبار خود نیروی منتسب به چپ را نیز خدشه دار خواهد کرد.

اینکه در جنبش بزرگ اعتراضی بعد از ٢٢ خرداد، مداخله جوئی علنی امپریالیسم و همکاری عملی و حمایت های آشکار آن با جناح نئولیبراهای حکومتی بطور کلی به بوته بفراموشی سپرده شد، صرفا یک اشتباه تاکتیکی ساده بر اساس تحلیل نادرست از صف آرائی نیروها نبود. بلکه، نتیجه طبیعی تسلط همان دیدگاه رویزیونیستی بر بخشی از جنبش چپ بود که در دهه ۱٨٩۰، موجب انشعاب انترناسیوال دوم در جنبش کمونیستی جهانی گردید و اروکمونیسم و سوسیال- دموکراسی غرب را به سوی همکاری و شراکت در غارتگریها و جنایات امپریالیسم سوق داد. دامنه این دیدگاه در طول دو دهه اخیر، در پی تخریب سیستم سوسیالیستی شرق، تجزیه اتحاد شوروی و پیشروی هر چه بیشتر امپریالیسم در جهان، بار دیگر بشدت در میان جنبش چپ رشد و گسترش یافت و امروز به عمده ترین و اصلی ترین مانع در مقابل تحولات ترقیخواهانه جهانی تبدیل گردیده است. این قبیل نیروها بجای پیکاوی علل و عوامل واقعی تخریب سوسیالیسم، با تکرار طابق النعل نظریات و تبلیغات بنگاههای امپریالیستی، راه میان بر پیموده، خیال خود را آسوده کرده اند. این وظیفه محتوم و غیر قابل بحث هر نیروی انقلابی، بویژه چپ است که همیشه در دو جبهه، هم بر علیه ویرانگران داخلی و هم بر علیه سلطه طلبان و مداخله جویان خارجی مبارزه کند. فراموش کردن این بخش از مبارزه در خیزش اخیر، حتی زمینه مساعدی را هم برای جناح محافظه کاران فراهم آورد تا مبارزات ضد امپریالیستی مردم را مصادره به مطلوب کـنند. یک نیروی چپ حق ندارد و نداشت به پیروی از دستورالعملهای عاملان امپریالیسم و جناح نئولیبرال حکومتی، مردم را به «الله اکبر گفتن در پشت بامها» و یا «حرکت خاموش» فراخواند. بلکه، موظف بود و در آینده نیز موظف است که بجای دنباله روی از جناحهای رقیب حکومتی، طبق تاکتیک و استراتژی روشن و بر اساس برنامه مدون خود، خواستها و مطالبات اساسی مردم را در قالب شعارهای مشخص، در میان توده ها مطرح ساخته و مبارزات خلق را سازمان داده، در سمت و سو ترقیخواهانه، رهبری نماید. گرفتار جوّ شدن و سیاست خود را بر اساس لحظه ها تعیین کردن بگمان اینکه ممکن است توده ها شعارها و رهبری آنها را نپذیرند، عین نا باوری به توده ها، بی اعتمادی بخود، فرصت طلبی و اوپورتونیسم ناب است. اگر شعارها مبتنی بر واقعیات و نیازهای جامعه، خواستها و مطالبات اساسی باشد، مردم به تجربه و در جریان زندگی روزمره و پراتیک، سره را از ناسره تمیز خواهد داد.

در بخش پایانی این نوشتار، شاید زیاد بیجا نباشد که یک تجربه شخصی خود را هم توضیح دهم. مسئله از این قرار بود که؛ در جریان محکومیت قطعنامه ضد ایرانی کنگره آمریکا در سال ۱٣۵٨، ما نیز به پیروی از رهنمود های رهبری، در جلسه کمیته شهری تصمیم گرفتیم با پخش ورقه های حاوی شعارهای مشخص به امضای هواداران «سچفخا»، در راهپیمائی های اعتراضی شرکت کـنیم. طبق معمول، مسئولیت چاپ و تکثیر آنها به من محول شد. روز موعود، من با بسته ورقه ها، که قرار بود ابتدا بین اعضای تشکیلات و سپس در میان راهپیمایان پخش کنیم، وارد صف تظاهرات شدم. هیچ یک از رفقا، حتی اعضای کمیته را نیافتم. بالاجبار، بتنهائی شروع به توزیع ورقه ها در میان راهپیمایان کردم. چندی نگذشت که گروههای تندرو مذهبی مرا در میان گرفتند و بتدریج، تا ابتدای صف هدایت کردند. بلند گو را درست بالای سرم گرفته، فریادهای «مرگ بر کمونیست»، «مرگ بر شوروی» سر دادند. من هم که در آن سن و سال مثل همه جوان ها شور انقلابی در سر داشتم، بدون هیچگونه عکس العمل تحریکی، در کمال آرامش، در پیشاپیش صف تظاهرات، با مشت گره کرده در هوا، گوئی تمام قوای خود را در حنجره ام جمع کرده ام، با صدای بلند شعار می دادم: «مرگ بر آمریکا»، «کارگر، برزگر، پیشه ور، اتحاد! اتحاد!»، «زحمتکشان دنیا، در جنگ با آمریکا، با خلق ما همراهند» و ...

شانه ها و سرم، مشت ها و انگشتان پشت سریهایم را لمس می کرد. این ضربه ها یواش- یواش سنگین تر می شد. دیگر احساس خطر می کردم و می دانستم در صورت نشان دادن هر گونه عکس العمل نسنجیده، زیر دست و پای همان مردمی که در میانشان بودم، له خواهم شد. در همین حین، فکری بخاطرم رسید. چند قدم بلندتر برداشتم و به بهانه اینکه چیزی در کفشم افتاده است، به آرامی چمباتمه زدم. با تأنی بند لنگه چپ کفشم را باز کردم و آن را در آورده، تکاندم. در این فاصله، حرکت مردم، بلند گو و آن جماعت را از من به پیش راند. لحظاتی بعد، باز هم شعارهای ضد آمریکائی و در محکومیت قطعنامه کنگره آمریکا سر داده شد. آرام- آرام خود را به وسطهای صفوف راهپیمایان کشاندم، بقیه ورقه ها را هم در هوا پخش کردم. در پایان راهپیمائی که به سراغ رفقا رفتم، معلوم شد که؛ دو تن از اعضای کمیته، بدون مشورت با دیگران، با بهانه قرار دادن احتمال تحریک تظاهر کنندگان، تصمیم گرفته اند، شرکت در راهپیمائی را لغو کـنند و چون من از راه دور می آمدم، نتوانسته بودند به من اطلاع دهند...

این واقعیتی است که اقدام یک تنه من در آن راهپیمائی، کینه و نفرت حیوانی حکومتیان را نسبت به من بر انگیخت و با اولین سری پاکسازیها، از کار اخراج و تحت تعقیب قرار گرفتم و موجب شد تا مردم در آن لحظه شعارهای «مرگ بر کمونیست»، «مرگ بر شوروی» بلندگو را تکرار کنند. ولی، پس از آنکه این حادثه در مجامع توده ای مطرح شد، در نظر اکثریت مردم، بعنوان محبوب ترین چهره سیاسی شهر شناخته شدم و همیشه هم از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار بودم.

نقل این حادثه، پیام روشنی است به همه آنان که، در هراس از توده ها، بنا به منافع و مصالح لحظه ای، ده درصد بالائی ها را به نود درصد پائینی ها ترجیح می دهند.

٣۱ تیر ماه ۱٣٨٨


July 23rd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی